احتمالا ادبیات به دلیل نداشتن مابه ازایی در جهان واقع انسانی ترین هنر محسوب می شود بدین دلیل که مصالح و مفاهیم ادبیات همچون نقاشی یا موسیقی عینی نیست بلکه متشکل از مفاهیم مجرد ی می باشد که حاصل تصور وتخیل و انتزاع است .بنا بر این اندیشه ،اصلی ترین عامل در خلق و پدید آوری ادبیات هست .داستان بخودی خود در جهان واقع وجود ندارد . بلکه حاصل انتزاع وتخیل داستان نویس از واقعیت و سپس تصور اوست از رابطه اشیا واقعیت . بدون عملکرد و تدقیق اندیشه داستان نویس چید مان اشیا ایجاد نمی گردد تا رابطه ای ایجاد شده و سپس رابطه علی معلولی تصور گردد و داستانی متشکل شود .منظور از اشیا همه آدمها مکانها و چیزهای یک داستان است .د ر فرایند شکل گیری یک داستان قطعا عامل اندیشه بیشترین نقش را در روند شکل گیری داستان دارد.حتی مضامین مشترک نوشتن داستان بوسیله دو یا چند داستان نویس بدلیل متفاوت بودن نحوه اندیشه نویسندگان حاصلی متفاوت خواهد داشت زیرا که اندیشه های متفاوت نویسندگان ناشی از فردیت متفاوت آنها ست . همین تفاوت فردیت نویسندگان می باشد که منجر به نحوه اندیشه ها ورویکرد ها و عملکرد ها و نتایج گوناگون می شود . بنابر این ادبیات پدید آمده بوسیله هر نویسنده فردی ترین نتیجه کارکرد ذهنی اوست . چیزی همچون رنگ پوست یا رنگ چشمان یا خصایل او.
بنابر این می نویسم تا جسمی از کلام برای خود بر صفحات کاغذ بگسترم . ما به ازایی از جنس خود، تا چیزی از من اگر شده کلامی از من باشد . ما حصل آنکه فردیت من عام ، ماهیت من نویسنده با همین چیدمان کلمات و جملات هست که اصرار بربه یادگار ماندن بر دیوار مکتوب جهان دارد .
ابوتراب خسروی